#کلیشه_برعکس

ساخت وبلاگ
از سال 94 تا الان که دی ماه 96 هستیم، 4مین بار میشه که خونه عوض کردم. بار اول بهمن 94 از اتاقی در خونه مادر-پدری رفتم به آپارتمان سه خوابه و دو طبقه ی نسترن (مجتمع نسترن). بعد شهریور 95 از نسترن اومدم به خونه ی یک خوابه و مبله ی دانشگاه یورک و حالا، درست در اول دی 96 اومدیم به سوییت کوچیک و بدون اتاق خواب و بی وسیله در اگلینگتون.از دو ماه پیش که تاریخ اثاث کشی قطعی شد، بچه ها لطف میکردند و دونه دونه پیغام میدادن برای کمک. نگاهی به در و دیوار خونه مینداختیم و مبل ها و میزها و قفسه ها و هزار چیز دیگه که مال ما نبود و جواب میدادم "ممنون! بار چندانی نداریم راستش. کمی وسایل آشپزخونه و لباس و یک تشک و لحاف. همه رو میچپونیم توی چندتا چمدون و دوستی هم قرار هست با ماشین کمک کنه برای جابه جایی." تاریخ اثاث کشی 5شنبه 21 دسامبر بود. شب یلدا و فردای زلزله ی 5.2 ریشتری تهران. اونقدر مطمئن بودیم که بارمون سبک هست که جمع کردن و بسته بندی وسایل رو تا سه شنبه، دو روز قبل از اثاث کشی عقب انداخته بودیم. واقعیت همون سه شنبه هم زود بود به نظرمون. شاید اگر فایل های پایان نامه ام نپریده بود و حالم گرفته نشده بود، سه شنبه هم تا نصفه شب میموندم کتابخونه و چهارشنبه شروع میکردیم. دو چمدون لباس از قبل برده بودیم گذاشته بودیم خونه ی جدید و چمدون های خالی رو برگردونده بودیم برای باربری مجدد. آروم و بازی بازی کنا #کلیشه_برعکس...
ما را در سایت #کلیشه_برعکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsuspense3 بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 23:44